۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

رفتن با اعمال شاقه

بیدار می شوم تا باز بخوابم ، در بیدار شدن شتاب نمی کنم .احساس می کنم تقدیر من آنجاست ، که امکان ترس نمی یابم .
جایی که می بایدم رفت می روم ،
و می آموزم .

سلاخ خانه شماره 5 / کورت ونه گات

نه اینکه این یه تیکه منو له کنه ها ! نه ! فقط می خواستم برم دانشگاه ( شهرستان ) که به این متن برخوردم . گفتم من چرا دوباره کاری بکنم ؟ این بابا که حرف منو زده ! همین رو میذارم اینجا .
پی نوشت : حالا میخوام روز و شب بهم دیگه دروغ بگم ساعتا هم دقیق شدن

۳ نظر:

hofop گفت...

این پستت من و یاد زندگی میندازه
مفهومِ نابِ زندگی!

بی فکر گفت...

سلام اینجا بیا دنبالم(از راهنمایی تا ابد)
harfebifekr.blogspot.com

شيما گفت...

سلاملكم ! سلاملكم..خوب هستين؟بله :) جاتون خالي نباشه! ..خوش ميگذره درس و دانشگاه ؟!
بله شاد باشين شوما...